بعد از آن خداوند به موسی وعده داد که تورات را به او نازل خواهد کرد ولی نزول آن به تأخیر افتاد و موسی نیز هارون برادرش را در میان بنی اسرائیل قرار داده و خود به سوی میقات رفت. موسی به هارون سفارش کرد کار مردم را اداره کند وخود برای راز و نیاز با خداوند به کوه طور رفت. قرار بود موسی سی روز روزه بگیرد و در کوه طور بماند ولی برای امتحان مردم از جانب خداوند این وعده به چهل شب رسید. و پس از اینکه در طور، کلام خداوند به موسی رسید و ده فرمان مقدس بر لوحها نوشته شد، عزم بازگشت کرد.
اما هنگامیکه وعده موسی دیر شد و سی روز گذشت و موسی برنگشت، بنی اسرائیل به وسوسه شیطان فریب خوردند و مردی ریاست طلب به نام سامری گوساله ای از طلا ساخت و با حقه بازی صدایی از آن گوساله درآورد و به مردم گفت؛ موسی بدقولی کرد. موسی دیگر برنمی گردد. بدبختی ما هم به سبب این است که بت نداریم. اینک من بُتی از طلای خالص ساخته ام.
مردم نادان هم اطراف او جمع شدند و چون حیله او را نمی دانستند حرفهایش را باور کردند و بت پرستی را پیش گرفتند. وقتی موسی برگشت و اوضاع را چنین دید خشمگین
[171]
شد و گفت؛ خیلی بد کردید که این رفتار ناشایست را پیش گرفتید و از بَس ناراحت شد، الواح را به زمین انداخت و گریبان هارون را گرفت و گفت؛ چرا گذاشتی مردم فریب گوساله سامری را بخورند.
هارون گفت؛ ای برادر، اینطور در برابر مردم مرا سرزنش نکن و زبان دشمنان را به شماتت من دراز نکن، این مردم به حرف من گوش نکردند، مرا ضعیف دیدند و نزدیک بود مرا بکشند. ولی من با کار آنان موافق نبودم.
موسی گفت امیدوارم خداوند تو را ببخشد و کسانی که این بدعت را گذاشتند به کیفر گناهشان برسند. موسی نزد سامری رفت و گفت؛
«ای سامری منظورت چه بود؟ گفت؛ به چیزی که دیگران به آن پی نبردند، من پی بردم، و به قدر مُشتی از رد پای فرستاده خدا، جبرئیل را برداشتم و آن را بر پیکر گوساله انداختم و نفس من برایم چنین فریب کاری کرد. موسی گفت؛ پس برو که عاقبت تو در زندگی این باشد که به هر که نزدیک تو آمد بگویی؛ به من دست نزنید و تو را موعدی خواهد بود که هرگز از آن درباره تو تخلف نخواهد شد و اینک به آن خدایی که پیوسته ملازمش بودی بنگر، آن را قطعا می سوزانیم و خاکسترش می کنیم و در دریا فرو می پاشیم. معبود شما تنها آن خدایی است که جز او معبودی نیست و دانش او همه چیز را در بر گرفته است.»(1)
آری موسی آن گوساله را سوزاند و خاکسترش را درون دریا ریخت و عذابی بر او نازل شد که هرگاه کسی به او نزدیک می شد و یا لمسش می کرد، دچار تب شدیدی می شد. چون تورات بر موسی نازل گشت، آن حضرت از خداوند خواست تا به دیدارش نائل شود اما خداوند وحی کرد که هرگز مرا نخواهی دید.
در زمان موسی هفت رشته کوه از جای کنده شد و در آسمان به حرکت درآمد و از آن میان دو کوه «احد» و «ورقان» در مدینه و کوههای «ثور» و «ثبیر» و «حراء» در مکه به
[172]
زمین فرود آمدند. کوه سینا به اذن خدا بلند شد و بر بالای سر بنی اسرائیل به حرکت درآمد و آنان فکر کردند که کوه بر سر آنها فرود خواهد آمد.